۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

كلفت من

من مثل همه زنها حالم از كار خونه بهم ميخوره ولي مجبورم كار كنم. گاهي كه خيلي زورم مياد زنگ ميزنم يكي از اين شركتها برام يه كارگر بفرسته. يه روز يه شركت برام يه كلفت جوون فرستاد. همچي كه از در اومد نميدونم چرا دلم خواست حالشو بگيرم. از خدا ميخواستم كه يه راهي برام پيدا شه كه من به خواسته ام برسم. يارو تا ظهر كار كرده بود كه انگار خدا منو ميخواست يه راهي جلوي پام گذاشت. من عادت داشتم كه انگشتر و النگوم رو كنار گاز بذارم و آشپزي كنم. اومدم برشون دارم كه ديدم انگشترم نيست. گفتم دختر اين انگشتر منو نديدي ؟ سرشو تكون داد و حق به جانب گفت نه . من حس كردم كه داره دروغ ميگه. وقتي رفت توالت رفتم سر كيفش . تمام كيفشو گشتم . چيزي نبود. يه دفعه با دستم انگشترمو زير آستر كيفش حس كردم. انگاري آستره پاره بود. انگشترو انداخته بود توي پارگي كيفش . مثل يه جاي مخفي. نشستم تا از توالت دراومد . تلفنو گرفتم دستم و اداي شماره گرفتن درآوردم. بهش با تحكم گفتم بيا بشين اينجا ببينم. اومد نشست يه بوهايي برده بود . خيلي با ادب و ساكت نشست. گفتم بدبخت بيچاره . فكر كردي با خر طرفي؟‌انگشترمو پيدا كردم و ميخوام گزارش بدم به رئيست. انگار زيرش آتيش باشه يه دفعه پريد و شروع كرد به التماس. ميگفت : تورو خدا رحم كنين خانم. خانم غلط كردم . گه خوردم. بار اولم بود به خدا دزد نيستم نياز داشتم. منم با عصبانيت نگاش كردم و گذاشتم بهم التماس كنه. داشتم به آرزوم ميرسيدم. گفت خانم هر كاري بگيد ميكنم. هرچي بگيد ميگم چشم . تورو خدا تلفن نزنين. من هم از خدا خواسته گفتم خوب پس بايد خودم تنبيهت كنم كه عبرت بگيري . برو اون مگس كشو بيار . اشكاشو پاك كردو بدو بدو رفت و مگس كش پلاستيكي رو از زير كابينت آورد. بهش دستور دادم دولا شه و شلوار و شورتش رو بكشه پايين. اول خجالت ميكشيد كه زدم تو سرش و گفتم تلفن يادت نره. زود چشمي گفت و لخت شد. بعد كه كونش رو داد بالا ، با مگس كش افتادم به جون كپلهاش . انقدر زدم كه خون افتاد. با هر حركت مگس كش وقتي صداي فسسسسسسسس حركت توي هوا ميومد جلو جلو ميگفت آخخخخخخخخ. وقتي حسابي كتك خورد نشستم رو كمرش و گفتم تو الاغ مني . منو ببر دم حموم. بدبخت چهار دست و پا راه افتاد طرف حموم. وقتي رسيديم از پشتش پياده شدم و شورتمو درآوردم و رفتم روي توالت فرنگي نشستم. بهش دستور دادم كه بياد جلوي توالت و نگاه كنه. اومد جلوي پام نشست روي زمين . من شروع كردم به زور زدن . اول چند تا چس و گوز مشتي دادم كه بوش همه جارو برداشت . بعد شاشيدم. وسط شاشم ، شاشمو نگه داشتم و بلند شدم و واستادم بالاي سرش. شاش قطره قطره ميومد و ميريخت رو سرش. داشت گريه ميكرد. از گريه اش حال ميكردم. بعد بهش دستور دادم صورتش رو بگيره رو به بالا كه شاشم بريزه روي صورتش. اونم چاره اي نداشت. سرش و بالاكرد و شاشم رو ريختم رو صورتش . وقتي حسابي بهش شاشيدم دستور دادم كسمو بليسه كه تميز شه. اونم ناچاري كسمو ليسيد. ( بقيه اش توي صفحه بعدي )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر