۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

چي ميخواستم و چي شد (قسمت دوم )

من ديگه از بدبختي نميدونستم به چه زبوني بنالم. از آشپزخونه صدا ميومد. زنه داشت غذا ميخورد. بعد مدتي اومد توي اتاق . يه ساندويج نصفه دستش بود. گفت بچه گشنه اي ؟ دارم غذاتو ميپزم و به شكمش اشاره كرد. از ترس مردم. منظورشو فهميدم. ميخواست تو دهنم گه كنه. باز اومد بالاي تخت و نشست روي دهنم و گفت شروع كن بينم. منم از ترس اسيد دوباره كسشو مكيدم. اين دفعه كسش بو نميداد. معلوم بود كه قبل نهار خوب تميزش كرده بودم. انقدر مكيدم كه آبش اومد و اونم ليسيدم و خوردم. بعد كونشو گذاشت دم دهنم و بازش كرد و گفت توي سوراخ كونمو بليس . التماس كردم كه اين يكي رو بي خيال شه. ولي خنديد و گفت تمام مزه اش به همين يكيه. بعد زوري زد و چسيد تو دماغم . چسش چنان قوي و بد بو بود كه داشتم مياوردم بالا. فهميد و گفت . كثافت اگه استفراغ كني مجبورت ميكنم همه استفراغتو ليس بزني و بخوري. من با وحشت سعي كردم خودمو كنترل كنم كه بالانيارم. بعد تند تند سوراخ كونشو ليس زدم. گفت من يبوست دارم. انم سفته. زبونت رو عين شياف بكن تو كونم كه انم نرم شه. من بيچاره كه كاري از دستم بر نميومد زبونمو فشار دادم توكونش. پيدا بود كه صد ساله كونيه. چون زبونم راحت رفت تو كونش . كونش به شدت مزه گه ميداد. انگار رفته ريده و خودشو نشسته. مجبوري همه كونشو ليسيدم. تمام سوراخ كونشو با زبون تميز كردم. اونم هي قر ميداد و آه آه ميكرد. يه دفعه ديدم قر دادنش تموم شد و داره زور ميزنه . فهميدم موقع بلاي اصليه. ميخواد برينه. ولي گفته بود يبسه. انش به زور ميومد. خيلي كه زور زد يه قلمبه كوچولو قد پسته ، ان افتاد تو دهنم . گفت جووووووووون حلقتو گائيدم . بجو قورت بده تا لقمه بعدي. و آمپولو دوباره برداشت. من بدبخت سريع گه خانمو جويدم و قورت دادم. خلاصه تا چند تا لقمه گه به خوردم نداد از روم پانشد. تا شب من اونجا بودم.چند بار ديگه تو حلقم شاشيد و ريد. بعد بالاخره دست و پامو باز كرد . بهم گفت كثافت تمام حرفهاي تلفني تو ضبط كردم . ميتونم بگم ميخواستي مخ دخترمو بزني و ازش سوءاستفاده كني. جرات داري برو ازم شكايت كن. هيچكس حرفتو باور نميكنه. بعد بهم گفت برم گم شم. منم دمم رو گذاشتم رو كولم و از خونه اش در رفتم. هنور هم ميترسم كه دوباره يه جايي گيرم بندازه. تو كابوس ميبينم كه كسش رو دهنمه و دارم ليسش ميزنم. ديگه هم شهامت ندارم برم تو چت روم.

چي ميخواستم و چي شد ( قسمت اول )

ميخوام براتون بدترين ماجراي عمرم رو بنويسم. انقدر خاطره بدي بود كه هنوز خوابش رو ميبينم. من عادت داشتم كه توي چت روم ، با سكس چت حال كنم. از خوندن حرفاي سكسي ديگران و نوشتن حرفاي كمر به پايين خودم لذت ميبردم. ميدونستم كه نصف آدمهاي توي چت روم در مورد خودشون چاخان ميكنن و اوني كه ميگن نيستن. خودم هم چاخان ميكردم. من 17 سالمه و 160 هم قدمه و صورت معركه اي هم ندارم. ولي توي چت روم ميگفتم كه 25 سالمه و 180 قدمه و صورتم عين جرج كلونيه. خلاصه يه روز اون تو با يه دختري هم حرف شدم كه لابد اونم چاحان ميكرد ولي من خنگ نميدونستم چاخان تا اين حد؟؟!! وقتي بالاخره با هم تلفني حرف زديم گفت كه نديده از من خوشش اومده و دلش ميخواد بيشتر باهام آشنا بشه. گفتم منم همينطور. تو دلم فكر ميكردم كه حالا بگو عين من چند سالي سنش بالا و پايين داره و صورتشم مثل آنجلينا جولي نيست . بالاخره سوراخ كه داره. باهاش حال ميكنم. خلاصه قرار گذاشتيم كه يه روز كه مامانش خونه نيست من برم اونجا. گفت مامانم مجبوره بره از مادربزرگم نگهداري كنه و صبح تا شب اونجاست . بابام هم ماموريته. من خاك تو سر هم باور كردم. سر قرار بلند شدم و رفتم اونجا . در زدم از تو اف اف گفت بيا بالا. پله ها رو چهار تا يكي رفتم بالا و پشت در آپارتمان وايستادم و تو دلم گفتم همونطور كه من نميخوام به چاخاناش گير بدم كاش اونم به سن و قد و قيافه ام گير نده. يه بسته شكلات خارجي هم از جيب بدبختم براش خريده بودم . آقا درو باز كرد و خودشو پشت در قايم كرده بود. گفتم كجايي ؟ گفت نترس بيا . ميخوام سورپرايزت كنم. شك كردم. گفتم تا خودتو نشون ندي نميام تو. گفت چيه ترسو از يه دختر ميترسي؟ به رگ غيرتم برخورد و رفتم تو و چرخيدم پشت درو نگاه كنم كه يه دفعه ديدم يه زن چاق بدتركيب با موهاي چرب درو محكم كوبيد به هم و يه پنبه گرفت جلو دماغم و سرمو كوبيد به در . ديگه هيچي نفهميدم تا به هوش اومدم. كجا؟ يه جاي نيمه تاريك و بسته. نميتونستم نفس بكشم انگار يه چيز بد بوي بزرگي جلوي دماغم بود.كه تكون ميخورد. دوزاري ام كج بود . دير فهميدم اون چيه. منگ بودم. يواش يواش صداهاي دور و برم رو تشخيص دادم . انگاري يكي داشت نفس نفس ميزد و يه چيزهايي ميگفت. صداي هن و هن ميومد. بعد يه دفعه متوجه شدم كجام و شروع كردم به دست و پا زدن ولي چه دست و پازدني !!!! دست و پام به چهار طرف تخت بسته شده بود و يه كس لزج و كثيف و بد بو روي صورتم بود و يه صدايي داشت ميگفت جووووووووون چه حالي ميده. آااااخ كيف كردم. تازه فهميدم جريان چيه. زنه منو بيهوش كرده بود و بسته بود كه فرار نكنم و نشسته بود روي دهن و دماغم. به زحمت لبامو از زير گوشتهاي كسش درآوردم و التماس كردم كه خفه شدم توروخدا پاشو نفس بكشم . با صداي خفه و غرش گفت ميخوام صد سال نكشي ، كس بخور خفه بمير. دوباره روي دهنم قر ميداد و حال ميكرد. ادامه داد : عوضي كثافت تو زير كوني مني. با بدبختي پيدات كردم. توي كثافت فكر كردي فقط خودت بلدي خالي ببندي ؟ فكر كردي هر كي صدا شن نازكه بچه است. من دوست دارم تو حلق الاغهايي مثل تو حال بيام. جووووووووون بليس. بمك كسمو. كسش انقدر كثيف بود كه بو و مزه ي شاش و عرق و يه چيز ترشو با هم ميداد. من لامصب چرا همچين خطايي كردم ؟ چرا اومدم جايي كه نميشناختم. زنه با اون هيكل سنگين روي كله ام نشسته بود و بلند نميشد. تلاش كردم يه خورده سرمو به پهلو بچرخونم كه نفس بكشم و از شر كسش يه لحظه راحت شم كه نذاشت. با دستش چنگ زد كله امو برگردوند و دوباره كسو كونشو گذاشت دم دهنم. قاط زده بودم هي خودمو تكون ميدادم و فحش ميدادم. زنه قهقهه زد و گفت آاااااخ چه حالي داره زير كونم دست و پا بزني. جوووووووون وول بزن خوشم مياد. من عصباني شدم و تو دلم گفتم خاك توسر بدبختت يه كاري كن بي عرضه . از كون يه زن ميخوري؟ با اين فكر دهنمو باز كردم و چوچول ليز كثيفش رو گرفتم لاي دندونام و يه گاز محكم بهش زدم. دادش رفت هوا و از رو كله ام يه متر پريد عقب و شروع كرد كسشو ماليدن. بعد يه نگاه وحشتناك به من كرد و رفت بيرون هيچي نگفت. مونده بودم كه چكار ميخواد بكنه. فكر ميكردم كه ديگه از دهنم ميترسه و ولم ميكنه. ولي كور خونده بودم. زنه بغد مدتي برگشت . يه آمپول هم تو دستش بود اومد بالاي سرم نشست و بي مقدمه آمپولو گرفت روي بازوي لختم و يه ريزه فشارش داد. يه قطره از سر آمپول چكيد رو روي بازوم كه انگار آتيشم زدن. داد زدم آاااااااااي اين چي بود ؟ چكارم كردي ؟ زنه با آرامش و خونسردي گفت : ريقونه خيال كردي ميتوني از امر اربابت سرپيچي كني ؟ من ارباب توام و تو برده مني. اگه بگم بمير ميگي چشم . وقتي ميگم بمك ،ميمكي. اگه بگم از كون و كسم بخور ، ميخوري.من از سوزش گريه ميكردم . انگار دستم درست وسط آتيش بود.زنه ادامه داد: اينم اسيده حالا من دوباره ميشينم روي حلقت و تو زبونتو تا ته ميچپوني تو كسم. زر هم نميزني. دهنتو باز كن . اومد بالا سرم و پاهاشو باز كرد. پشماي دراز كسش نشون ميداد صد ساله موهاشو نزده. شكم گنده آويزوني داشت كه نميذاشت پستوناشو ببينم. حتي پشماش سفيد ميزد. روي شكمش هم جاي جراحي داشت. دور كسش يه چيزهاي خيس سفيد چسبيده بود.بوي گند كسش داشت حالمو بهم ميزد. يواش يواش اومد پايين و كسشو دوباره گذاشت رو صورتم. از درد و سوزش دستم داشتم هنوز گريه ميكردم و ميناليدم. آمپول رو آماده تو دستش نگه داشته بود. بهم نشونش داد و گفت بزمجه. دست از پا خطا كني جاي كس دو تا قلپ از اين اسيد ميريزم تو حلقت. حاليت شد؟ من از ترس تند تند گفتم آره آره به خدا. گفت خوبه پس شروع كن بچه. من خوشم مياد كس و كونم تو حلق بچه ها باشه. من با ترس زبونمو بردم طرف سوراخ كسش و يه كمي فشار دادم . يه جون عميقي گفت و دستور داد بيشتر . فرو كن توش. من از كير عقم ميگيره. زبون ميخوام.اين پستون ننه ته شير ميخواي ؟ جوووووووون بمك بچه . بمك بهت شيرم ميدم. من بيشتر و بيشتر فرو كردم و تا ته كسشو ليسيدم. با كيف قر ميداد و آااااخ ميگفت.دور چوچولشو ليس زدم. چوجولو محكم مكيدم . هر كاري ميگفت ميكردم.صداش هي بيشتر و بيشتر ميشد. گفت كسم ميخاره. حتما كثيفه .بمك تميز شه. من مك زدم و مك زدم مك زدم و....... يه دفعه ديدم كله مو محكم گرفت و گفت بخور . بخووووووووووور و ....شاش گرم و پر فشار ريخت تو حلقم. شروع كردم به دست و پا زدن ولي منو بسته بود. با لذت و قهقهه گفت جوووووووون داشتم ميتركيدم. بخوووووووور آاااااااخ شاشششششششششش بخور. من همه شاشش رو قورت دادم. بعد گفت كسمو بليس تميز شه. تو شاش خور ريقونه مني. بليس بمك. من انقدر كسشو ليسيدم كه آبش هم اومد. اون هم خوردم. بعد بالاخره راضي شد كه از رو كله ام پاشه. ولي منو باز نكرد. فقط رفت دوا آورد و روي دستم ماليد . التماسش كردم كه يه مسكن به دستم بزنه. گفتم دارم ميميرم . من كه شاشتو خوردم . به رحمي كن . خنديد و گفت دردت باشه تا يادت بمونه جات زير كونمه. بعد پشتشو كرد بهم و كونش و كشيد و باز كرد و يه گوز محكم تو صورتم داد و با خنده از اتاق رفت بيرون.

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

من دوست دارم كونده معلم زبانم باشم

معلم كلاس زبان ما يه مرد گنده است كه كيرش هميشه جلوي شلوار لي شو قلنبه كرده. من اصلا نميتونم به درس فكر كنم و تمام مدت تو ذهنم كيرشو مجسم ميكنم. شبها در اتاقمو ميبندم كه مادرو پدرم نفهمن بعد كير خودمو تو دستم ميگيرم و به كير معلمم فكر ميكنم . من گي نبودم ولي از وقتي اومدم اين كلاس و شاگرد اين معلم شدم دوست دارم سايتهاي گي و همجنس بازي رو نگاه كنم و به خصوص از سايت هاي برده ها خوشم مياد . دوست ندارم كتك بخورم و شكنجه بشم ولي دوست دارم كه آقا معلم كيرشو توي كونم بكنه و بعدش هم بذاره آب كيرشو بخورم. ديروز توي فيلمهاي اينترنت يه فيلم ديدم كه دو تامرد داشتن يه پسر بچه رو ميگائيدن . بعدش كه آبشون اومد و تو دهن بچه هه خاليش كردن بازم نذاشتن بره. اومدن نوبتي تو دهنش شاشيدن. من خيلي خوشم اومد . اتاقم سرد بود ،يه دفعه حس كردم دلم ميخواست جاي اون بچه هه بودم و يكي روم ميشاشيد. با شاش گرم طرف گرمم ميشدو از شاشش هم ميخوردم. نيمه شب خواب ديدم كه دارم از كير معلمم شاش ميخورم .كيرش خيلي گنده و كلفت بود.كلي هم پشم و پيلي داشت . هزار سال بود كه نزده بودش. انگارخوابم واقعي بود. حتي ميتونستم بگم كه شاشش چه مزه ايه.ميتونستم بوي پشم و موهاي عرق كرده اش رو حس كنم. توي خواب همه اش التماس ميكردم كه باز هم بشاشه. وقتي همه شاشش رو قورت دادم از خواب پريدم و ديدم كه آب كير خودم هم اومده و تختم كثيف شده. آخ يعني ميشه كه يه روز به آرزوم برسم و از كير معلمم بخورم . كاش همه مردهاي كير كلفت بدونن كه هميشه يكي هست كه براشون كيرشون رو بمكه و خاليش كنه. من هر مرد كير گنده اي كه ميبينم به اين فكر ميكنم كه اگه از كيرش آب بياد ميذاره بخورم يا نه. يه روز دوست دائيم اومد خونمون دنبال دائيم. تا دائيم حاضر بشه اون رفت دستشويي. من رفتم پشت در دستشويي و به صداي شاشيدنش گوش دادم. بوي شاشش ميومد بيرون. همچين منتظر صداها و بوهاي مختلف بودم كه نفهميدم شاشش تموم شده. خودم عادت دارم بعد شاشيدن كيرمو بشورم. ولي اون نشسته شلوارشو بالا كشيد. من ميخواستم وقتي صداي آب اومد فرار كنم. ولي اون خودشو نشست و من موقع بستن گل كمربند فهميدم داره مياد بيرون تا بدوم برم در توالت رو باز كرد و منو ديد. جاخورد گفت چرا وايستادي اينجا؟ موندم چي بگم . خودش گفت آهان تو صفي ؟ عجله داري ؟ بيا برو. در و باز گذاشت. منم از خدا خواسته گفتم آره ببخشين نفهميدم يكي دستشوئيه و رفتم تو و اونم با دائيم رفت. از اون روز دلم ميخواد كه معلمم توي كلاس بره دستشوئي و من برم پشت در و صداي شاشيدن اونو بشنوم . آخ كاش يكي پيدا ميشد كه تو دهن من بشاشه. كي به آرزوم ميرسم ؟

داستان يك شوهر باحال و يك زن بيحال

حاج اكبر پيرمردي بود كه هنوز خودشو مرد كاملي ميدونست و به دنبال كس حاج خانمش ،مليحه بود. مرد وفاداري بود كه اصلا به هيچ زني فكر نميكرد و كس تپلي و گشاد زنش رو قبول داشت. ولي هميشه يه آرزوهاي برآورده نشده ته دلش بود. دلش ميخواست مليحه اجازه ميداد كه كسش رو بليسه و آب كسش رو بخوره. دلش ميخواست كه چوچول كس مليحه رو بمكه. آرزو داشت كه شب تا صبح سرش لاي پاي مليحه باشه و شورت مليحه رو بكشه رو كله اش و تا خود صبح چوچول كس تپل مليحه عين پستونك تو دهنش بمونه و مكش بزنه. دلش ميخواست زبونش رو عين كير بفرسته توي سوراخ كس مليحه و انقدر اون تو تكون تكون بده كه مليحه آب خوشمزه و هوس انگيز كسش رو بفرسته ته حلقش . دوست داشت مليحه شبها كه ميخواد بخوابه كسش رو نشوره. حتي اگه رفته مستراح و شاشيده ، با كس شاشي بياد بخوابه تا حاج اكبر هم توي خشتك شاشي مليحه بخوابه و كس شاشي زنش رو عين پستون ننه اش بمكه و ازش شير بخوره زبونش رو توي سوراخ كون گهي مليحه بچپونه و كونش رو تميز كنه. روزها يواشكي ميرفت پشت در مستراح و به صداي شاشيدن وريدن مليحه گوش ميدادو اگر از پشت در بوي شاش و گه ميومد ، بيشتر سرحال ميشد. چند بار تو لفافه از پيش نماز مسجد پرسيده بود كه اگه يه مردي زيادي عاشق كس و كون زنش باشه چي ميشه ؟ گناهه ؟ يارو هم گفته بود نه. گفته بود از امامها حديث داريم كه زن و شوهر ميتونن آلت همو ببوسن . واسه همين خيالش راحت بود كه گناه نيست . فقط مشكل اين بود كه مليحه اصلا اين كار رودوست نداشت . اصلا به حاجي اجازه نميداد كه حتي دست به كسش بزنه چه برسه به ليسيدن و مكيدن. ميگفت حاجي نكن . نجسه. كثيفه. اصلا نميتونست تصور كنه كه حاجي همون كثيفي رو ميپرسته .حاجي كشيك ميكشيد كه مليحه كي ميخواد بره حموم تا بره پشت در و شورت كثيف زنش رو برداره و لااقل يه دقيقه به خشتكش ليس بزنه و به سر و كله اش بماله. تو اين آرزوها بود كه روزي رفتن مهموني خونه دوست حاجي. صاحبخونه يه دختر طلاق گرفته توي خونه داشت . دختره 2 سالي ميشد كه خونه باباش بود و تو حسرت يه كير. تمام فكر و ذكرش اين بود كه يه شوهر پيدا كنه كه بگادش. كس و كونش تو له له كير داشت ميسوخت. حاج اكبر اينها قرار بود ناهار بيان. دختره با مادرش تمام كارها رو كرده بودن و منتظر مهمونها نشسته بودن. دختره يه دفعه كسش خاريد .دو روز بود كه شورتش رو عوض نكرده بود. خشتك شورتش كثيف بود و كسش توي خشتك شاشي عرق كرده بود و ميخاريد. از زير ميز دستش رو برد از رو خشتك كسش رو خاروند. ولي بدتر شد. بلند شد رفت تو اتاقش و دستشو كرد توي خشتكش و شروع كرد به خاروندن و مالوندن كسش. ديگه داشت با كسش حال ميكرد كه مهمونا رسيدن. بدو بدو اومد و چادر سرش كرد و رفت درو باز كرد. حاجي و مليحه اومدن تو و بعد سلام و عليك رفتن نشستن توي پذيرايي. دختره رفت كه چايي بياره. هنوز كسش ميخاريد . داشت ديوونه ميشد. چايي كه ميداد هي زير چادر كونش و تكون ميداد و رونهاش رو به هم ميماليد كه كسش رو بخارونه ولي نميشد.تا چايي رو داد دويد توي اتاق كه راحت كسش رو حال بياره. چشمش خورد به برس سرش. دسته برس شبيه به كير بود . برس رو برداشت و دسته اش رو نگاهي كرد و شروع كرد به مالوندن دسته به خشتكش. بعد نشست روي مبل و پاهاشو باز كرد و دسته برس رو كرد توي خشتكش و آروم برد توي كسش و تلمبه زد و با اون يكي دستش هم دور كس رو ميخاروند و آه آه ميكرد. از اون طرف حاجي يادش اومد كه ميخواست دستش رو بشوره. از باباي دختره پرسيد دستشويي كجاست كه باباهه با دستش اشاره به ته راهرو كرد. حاجي رفت ته راهرو ولي به جاي در سمت راست ، در سمت چپو باز كرد و وااااااااي چي ديد. دختره با يه برس تو كسش و مشغول آه و واه اونجا بود. انقدر تو حال بود كه متوجه حاجي نشد. حاجي كه تا به حال غير كس زنش ، هيچ كسش نديده بود يه دفعه يه كس جوونتر و تپل تر و آبدارتر ديد. دست و پاش لرزيد و نتونست واسته و نشست كف راهرو و بي اختيار دستش رفت به خشتكش و گفت واااااااااي. دختره تا صداي حاجي رو شنيد به خودش اومد و پر و پاشو جمع كرد و گفت واي حاج آقا شما اينجا چكار ميكنين ؟ چرا يا الله نگفتين ؟ آخه اينجا اتاق منه. حاجي با تته پته گفت اشتباه كردم . ميخواستم برم دستشويي. اشتباهي اومدم اينجا. دختره ديد حاجي بدجوري به تته پته افتاده و پيداست دهنش آب افتاده و دلش هواي كس كرده. ديگه چي از خدا ميخواست ؟ دلش يه كير ميخواست كه خدا داد. پيش خودش گفت صيغه اين حاجي ميشم كه هم نون روزمو ميده و هم كير شبمو. گور باباي حاج خانمم كرده. بلند شد و با ناز و كرشمه اومد بالاي سر حاجي و گفت بلند شيد حاج آقا خوبيت نداره اينجا نشستين . اگه بابام ببينه چي ميگه؟ ولي موقع گفتن اين حرف چنان غمزه اي توي صداش ريخت و چنان كرشمه و عشوه اي اومد كه حاجي بدتر پس افتاد. دختر گفت حاجي راستي من يه تعمير طلا داشتم كه دنبال يه آدم مطمئن ميگشتم . ميشه بيام مغازه شما.؟ حاجي تند تند سرش رو تكون داد و گفت بله بله . قدم شما روي تخم چشمم. خلاصه مهموني تموم شد و مهموها برگشتن خونه شون. حاجي تا صبح به فكر دختره بود و نخوابيد . اين اولين شب بعد ازدواجش بود كه حاجي به كس مليحه فكر نميكرد و دائم تو ذهنش كس دختره با دسته برس توش ميچرخيد. فردا صبح بلند شد و رفت مغازه. ساعت 10 بود كه دختره اومد. با ناز و كرشمه وارد شد و عمدا چادرش رو باز نگه داشته بود. يه پيرهن نازك تنش بود با يقه خيلي باز. نصف پستونهاش بيرون بود ولي نميدونست كه حاجي فقط كس پرسته و به هيچ چيز ديگه علاقه نداره. طلاي تعميريش رو بيرون آورد و داد دست حاجي . حاجي كه دستش ميلرزيد طلا رو گرفت و سرسري يه نگاه كرد و گفت چشم درست ميكنم. دختر گفت اجرتش چي حاج آقا ؟ با بابام حساب ميكنين يا از خودم ميخواين ؟ حاجي جمله دوم رو كه شنيد با خودش گفت يعني قبول ميكنه كه من درخواستي كنم ؟ با ترس و لرز گفت ميتونم ازتون خواهشي كنم. من يه خواهش كوچيك دارم كه اگه برآورده كنين ديگه با پدرتون كاري ندارم. دختر گفت البته اگه بتونم و توي دلش گفت عجب حاجي زبر و زرنگي. چه زود رفت سر اصل مطلب. حاجي گفت ببخشين اگه تقاضام به نطرتون عجيب مياد. ميشه ......ميشه..... من ....يعني چه جوري بگم ؟ .........من ... دختر گفت حاجي جون خجالت نكش بگو. حاجي از آهنگ صداي دختر فهميد كه نرم شده. پررو شد و گفت ميخوام اگه بشه يه دور ديگه برس رو بكنيد اونجاتون و من نگاه كنم. دختر خنده اش گرفت. فكر ميكرد حاجي ميخواد روش بخوابه. ديد نه حاجي دلش جاي ديگه است. گفت ميدونين چيه ؟ من حرفي ندارم ولي من كه به شما محرم نيستم. اگه محرم بودم هر روز برس رو تو كسم ميچرخوندم. عمدا داشت واضح حرف ميزد كه حاجي رو تحريك كنه. حاجي هم دوباره پاهاش شروع كرد به لرزيدن و نشست روي صندلي و با دهن باز به دختره نگاه كرد. دختره كه ديد حاجي پس افتاده ادامه داد : آخه ميدونين من هميشه كسم ميخاره. از بچگي هم اينطوري بودم. دائم بايد با يه چيزي كسمو بخارونم . اينه كه يه چيز كلفت ميكنم تو كسم و عين كير تلمبه ميزنم و دورش هم ميخارونم . شبها كه بدتره .چون تا صبح بايد دستم تو خشتكم باشه و با كسم ور برم . تو گفتن اين حرفها چادرش و كاملا باز كرد و دامنش رو زد بالا و حاجي ديد كه شورت پاش نيست. دهن حاجي خشك شده بود. به نفس نفس افتاده بود. دختره دستش رو برد لاي پاش و شروع كرد به مالوندن كسش. جلوي چشم حاجي هي كسش رو ميمالوند و ميخاروند و چوچولش رو ميكشيد و ميگفت : آااااااااااخ ميخاره. واااااااي حاجي كسم ميخاره. كاش يكي برام ميخاروندش. وااااااااي مردم از خارش. حاجي ديگه نميفهميدكه سرش كجاست و كونش كجا. يه دفعه پريد در مغازه رو قفل كرد و به دختر گفت صيغه ام بشو برات بخارونم. دختره گفت بااااااااشه. حاجي تند تند صيغه رو خوند و دختره قبلتويي گفت و......... حاجي نشست جلوي پاي دختره و گفت بسم الله . دختر گفت حاجي زود باش بخارون . حاجي گفت چشم . ميشه اول ببوسمش‌؟ دختره گفت مال خودت شده . هر كاري ميخواي بكن. كه حاجي به آرزوش رسيد. اول حسابي همه جاي كسش رو ماچ كرد. بعد آروم زبونش رو كشيد به چوچول كس. دور چوچول و توي لبهاي كس رو حسابي ليسيد. البته دختره اخلاق حاجي رو نميدونست و كسش رو حسابي شسته بود و پشماش رو زده بود. ولي حاجي با خودش گفت حالا صيغه ام شده . بهش طلا ميدم و ازش ميخوام كه كسش رو نشوره. بعد كه حسابي ليسيد روي زمين دراز كشيد و به دختره گفت بشين روي سرم. دختره با تعجب و لذت نشست روي سر حاجي. حاجي دهنش رو باز كرده بود و آماده نگه داشته بود كه كس دختره رو بخوره. كس رفت توي دهن حاجي و حاجي با لذت و شهوت شروع كرد به مك زدن كس . چنان با شدت ميمكيد كه دختره به هن و هن افتاد. طولي نكشيد كه آب كس دختره اومد و حاجي با عشق آب كسشو قورت داد. بعد دختره كه تو حلق حاجي ارضاء شده بود خواست بلند شه كه حاجي نذاشت. گفت بشين خانم. تو ديگه زن مني. نترس. بشين . صندلي از كله من راحت تر كه پيدا نميكني. دختره گفت آخه حاجي بايد برم دستشويي. شما همچي محكم مك زدي كه دستشوييم گرفته. حاجي با ذوق گفت . نگو دستشويي. زن و شوهر كه از هم خجالت نميكشن . بگو شاش دارم . دختره گفت باشه شاش دارم ميخوام برم بشاشم. حاجي دلو زد به دريا و آرزوي چندين ساله اش رو گفت : ميشه رو سرم بشاشي؟ هر چي ميخواي بهت ميدم. هرچقدر طلا ميخواي از مغازه بردار. فقط يه بار رو سرم بشاش. تو رو خدا منو به آرزوم برسون. دختره كمي فكر كرد و گفت اول طلا رو بده. حاجي گفت برو هر چي ميخواي بردار. دختره رفت كلي طلا از مغازه برداشت و اومد. حاجي با بردباري منتظر مونده بود.دختره اومد و دوباره نشست روي سر حاجي و كسش رو كرد توي دهن حاجي . گفت فاصله افتاد شاشم رفت. بمك تا دوباره بياد. حاجي شروع كرد به مك زدن و هف كشيدن از كس دختره . چوچول كس رو ميمكيد و هف ميكشيد. انگار ني سانديس توي حلقشه . محكم ميمكيد . دختره هم هي روي كله حاجي قرميداد و كونشو ميچرخوند. بعد خواست كسش رو از دهن حاجي بيرون بكشه ولي حاجي محكم رونهاي دختره رو بغل كرد و سرش رو به لاي كس دختره فشار داد. دختره گفت واااااااي حاجي جوووووون بذار كسمو دربيارم. داره شاشم مياد . بذار رو كله ات بشاشم. اينطوري ميره تو دهنت ها. ولي حاجي اصلا راضي نميشد كه به اين راحتي ها دست از آرزوش بكشه. محكم دختره رو نگه داشت و يه سره از كس هف ميكشيد . دختره هي تكون تكون خوردو سعي كرد پاشه كه حاجي نذاشت و......... فشششششششش. شاشيد . شاشيد تو حلق حاجي. حاجي تند تند داشت شاش قورت ميداد. در حين شاش خوري بعد مدتها كير حاجي بلند شد و آبش اومد. دختره همه اش آاااااااخ و واخ ميكرد و با دستش كس رو روي صورت حاجي باز ميكرد و ميگفت شاش دوست داري ؟ بخور همه شاشمو بخور. تو شاش خور مني . اگه دلت ميخواد از تو كونم هم بخور. گه منو بخور . شاشمو بمك. حاجي مستراح جوووووووووون انم تو حلقت . شاشم تو حلقت. حاجي كون خور . حاج اكبر كس خور. بعد يه دفعه انش گرفت. به حاجي كه هنوز داشت كس ميخورد گفت . گه دارم . انم داره ميريزه. ميخواي؟ حاجي تند تند با كله اش اشاره كرد كه آره. دختر زوري زد و ان و گه كه توي سوراخ كونش بود قلفتي افتاد تو دهن باز حاجي كه آماده نگه داشته بود. حاجي ان و گهو با ميل جويد و قورت داد. دختره سوراخ كونشو گذاشت دم دهن حاجي و گفت بليس تا تميز شه. جووووووووون كونم تو حلقته . آااااي ملت بدونين حاجي شاش و گه منو خورد. جووووووون آااااااااخ بليس . بمك . حاجي سير شدي؟ ديگه شاش ندارم. ببخشين اگه انم تو حلقت گير كرده. شاشم تموم شده. ندارم بدم گه از گلوت رد شه بره پايين. دفعه ديگه چايي زياد ميخورم كه شاشم زياد شه.اينم جايزه ات كه گه خور خوب مني. بعد چند تا گوز مشتي تو صورت حاجي دادو پاشد و طلاهاش رو برداشت و چادرش رو سرش كرد و رفت. حاجي موند كف مغازه با حلق گهي و شاشي و يه دنيا آرزو براي كس بازي بعدي با صيغه اش.

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

كلفت 2

داشتم از اينكه كسم توي حلقشه حال ميكردم و سعي ميكردم لبه هاي كسمو تا جايي كه ميشه بكشم رو صورتش كه تلفن كه توي حموم بود زنگ زد. تو همون آه و واه تلفنو برداشتم و ديدم شوهرمه. گفت سلام چه زود برداشتي. فقط يه زنگ خورد. گفتم توي حمومم . تلفن اينجارو برداشتم . با شيطنت گفت لختي؟ گفتم نصفه نيمه . شورت پام نيست. ولي چون داشتم تو حلق دختره حال ميكردم نميتونستم مثل بچه آدم حرف بزنم. يه جوري با آه و واه جواب دادم كه شوهرم فهميد و گفت چيه انگشتت تو كسته كه نفست در نمياد؟ دلت كير ميخواد؟ يه دفعه دلم خواست براش بگم . گفتم نه اگه بدوني اينجا چه خبره. ميتوني زود بياي خونه يا نه؟ گفت چه خبره ؟ بيام كس بازي ؟ گفتم اگه بياي يه سوراخ ترو تازه بهت ميدم . گفت چي شده ؟ بلا بگو چه خبره . گفتم فقط بيا و قطع كردم. دختره تا ته ماجرا رو خوند و افتاد به التماس. كس ليسي رو ول كرد و يه سره با گريه التماس ميكرد. منم تا ميتونستم كتكش زدم. با ضربه دستم خودم حال ميكردم. پك و پهلو براش نذاشتم. حسابي لهش كردم. با لگد و مشت و چك و ..... خلاصه تا نيم ساعت بعد كه شوهرم اومد. تا رسيد و در زد با كون لخت رفتم درو باز كردم. اومد توو من همون دم در شروع كردم از رو شلوار كيرش رو ماليدن. گفت به به امروز خورشيد از كدوم ور دراومده كه من نبايد ناز بكشم ؟ يه دفعه چشمش افتاد به دختره كه كنار راهرو قوز كرده بود و خفه خون گرفته بود. گفت اهه اين كيه؟ تو چرا جلوي اين لختي؟ منم اصلا توضيح ندادم وفقط رفتم جلوي دختره و پيش چشم شوهرم پامو بالا گرفتم و كسمو بردم جلوي دهنش. اونم كه كار خودشو خوب ياد گرفته بود شروع كردبه مك زدن كسم. شوهرم شوكه شده بود . كيفش از دستش افتاد و اومد جلو. انگار از دور باور نميكرد. اومد جلوتر و خم شد و به دهن دختره نگاه كرد كه چه جوري دور چوچول كس من حلقه شده بود و داشت مك ميزد. شوهرم بالاخره به خودش اومد و گفت اينو از كجا آوردي. با ناز و ادا گفتم ، به اونش چه كار داري لخت شو حال كن. ولي بهت بگم اگه تو كسش بذاري كلامون ميره تو هم ها. كس فقط كس من. بايد كونشو جر بدي. شوهرم از خدا خواسته خنديد و گفت چي از اين بهتر. سالهاست كون ميخوام. تو كه نميدي. بذار با اين كون بچه سال حال كنم. بعد همونطور كه من داشتم به حلق دختره آب كس ميرسوندم شوهرم كيرشو درآورد و با دست مالوند و خركي اش كرد وبه زور فرستاد تو كون لخت خوني دختره.اولش تو نميرفت . تا حالا هيچ جاش باز نشده بود. كونش هم خيلي تنگ بود. داشت ميتركيد هي كس منو ول ميكرد و داد ميزد و التماس ميكرد . كير شوهرم حسابي خوني شده بود. هي نگاه به خونهاش ميكرد و ميگفت : بدجنس تنها تنها حال كردي. زودتر خبرم ميكردي. هي كيرشو عقب جلو كرد و هن هن كرد . ميگفت آخ جون چه كون تنگي. دارم كيف ميكنم. جووووون چه كوني. منم تو حلق دختره حال ميكردم. تا اينكه شوهرم انقدر تلمبه زد كه نزديك بود آبش بياد. كيرشو بيرون كشيد و گفت يه دقه اون حلقو به ما قرض بده . من با بي ميلي كسمو از دهنش درآوردم و رفتم كنار. شوهرم زود كيرشو تپوند تو حلق دختره و گفت بمك. دختره ديگه تسليم شده بود و اعتراضي نميكرد. قشنگ كير شوهرمو مكيد و آبش رو تا ته خورد. منم تو اين فاصله بي كار نبودم . شوهرم با دستش بهم حال ميداد و انگشتاشو تو كسم ميچپوند. بعدش كه آبش تموم شد و كيرش رو از دهن يارو درآورد من هم دوباره رفتم سراغ دختره و انقدر كسمو مك زد كه تو حلقش ارضاء شدم . جووووووووون چه حالي كردم اونروز. چند بار بعد اون روز هم هي زنگ ميزدم به اون شركت و از كار دختره تعريف ميكردم و ميخواستم كه همون رو بفرستن و........ حدس كه ميزنين چي ميشد . نه ؟

كلفت من

من مثل همه زنها حالم از كار خونه بهم ميخوره ولي مجبورم كار كنم. گاهي كه خيلي زورم مياد زنگ ميزنم يكي از اين شركتها برام يه كارگر بفرسته. يه روز يه شركت برام يه كلفت جوون فرستاد. همچي كه از در اومد نميدونم چرا دلم خواست حالشو بگيرم. از خدا ميخواستم كه يه راهي برام پيدا شه كه من به خواسته ام برسم. يارو تا ظهر كار كرده بود كه انگار خدا منو ميخواست يه راهي جلوي پام گذاشت. من عادت داشتم كه انگشتر و النگوم رو كنار گاز بذارم و آشپزي كنم. اومدم برشون دارم كه ديدم انگشترم نيست. گفتم دختر اين انگشتر منو نديدي ؟ سرشو تكون داد و حق به جانب گفت نه . من حس كردم كه داره دروغ ميگه. وقتي رفت توالت رفتم سر كيفش . تمام كيفشو گشتم . چيزي نبود. يه دفعه با دستم انگشترمو زير آستر كيفش حس كردم. انگاري آستره پاره بود. انگشترو انداخته بود توي پارگي كيفش . مثل يه جاي مخفي. نشستم تا از توالت دراومد . تلفنو گرفتم دستم و اداي شماره گرفتن درآوردم. بهش با تحكم گفتم بيا بشين اينجا ببينم. اومد نشست يه بوهايي برده بود . خيلي با ادب و ساكت نشست. گفتم بدبخت بيچاره . فكر كردي با خر طرفي؟‌انگشترمو پيدا كردم و ميخوام گزارش بدم به رئيست. انگار زيرش آتيش باشه يه دفعه پريد و شروع كرد به التماس. ميگفت : تورو خدا رحم كنين خانم. خانم غلط كردم . گه خوردم. بار اولم بود به خدا دزد نيستم نياز داشتم. منم با عصبانيت نگاش كردم و گذاشتم بهم التماس كنه. داشتم به آرزوم ميرسيدم. گفت خانم هر كاري بگيد ميكنم. هرچي بگيد ميگم چشم . تورو خدا تلفن نزنين. من هم از خدا خواسته گفتم خوب پس بايد خودم تنبيهت كنم كه عبرت بگيري . برو اون مگس كشو بيار . اشكاشو پاك كردو بدو بدو رفت و مگس كش پلاستيكي رو از زير كابينت آورد. بهش دستور دادم دولا شه و شلوار و شورتش رو بكشه پايين. اول خجالت ميكشيد كه زدم تو سرش و گفتم تلفن يادت نره. زود چشمي گفت و لخت شد. بعد كه كونش رو داد بالا ، با مگس كش افتادم به جون كپلهاش . انقدر زدم كه خون افتاد. با هر حركت مگس كش وقتي صداي فسسسسسسسس حركت توي هوا ميومد جلو جلو ميگفت آخخخخخخخخ. وقتي حسابي كتك خورد نشستم رو كمرش و گفتم تو الاغ مني . منو ببر دم حموم. بدبخت چهار دست و پا راه افتاد طرف حموم. وقتي رسيديم از پشتش پياده شدم و شورتمو درآوردم و رفتم روي توالت فرنگي نشستم. بهش دستور دادم كه بياد جلوي توالت و نگاه كنه. اومد جلوي پام نشست روي زمين . من شروع كردم به زور زدن . اول چند تا چس و گوز مشتي دادم كه بوش همه جارو برداشت . بعد شاشيدم. وسط شاشم ، شاشمو نگه داشتم و بلند شدم و واستادم بالاي سرش. شاش قطره قطره ميومد و ميريخت رو سرش. داشت گريه ميكرد. از گريه اش حال ميكردم. بعد بهش دستور دادم صورتش رو بگيره رو به بالا كه شاشم بريزه روي صورتش. اونم چاره اي نداشت. سرش و بالاكرد و شاشم رو ريختم رو صورتش . وقتي حسابي بهش شاشيدم دستور دادم كسمو بليسه كه تميز شه. اونم ناچاري كسمو ليسيد. ( بقيه اش توي صفحه بعدي )

ماجراي پسر همسايه

همسايه ما يه شهرستاني بود كه فارسي به زور حرف ميزد ولي يه پسر3ساله داشت كه مهد كودك ميرفت و فارسي بلد بود . خيلي وقت بود دلم ميخواست باهاش حال كنم. دوست داشتم با دهنش حال كنم. يه روز همسايه رفت خريد و به من گفت كه بچه اش رو نگه دارم . واي كور از خدا چي ميخواد؟ گفتم چشم اصلا نگران نباش. من مراقب بچه ات هستم . مادره رفت. من بچه رو آورده بودم خونه خودم . همه بيرون بودن و من تنها بودم . فوري رفتم تو فكر كه چه جوري اين بچه رو راضي كنم كه كسمو بليسه. بالاخره راهش رو پيدا كردم. گفتم بيا با هم بازي كنيم . چشمامونو ميبنديم و به يه چيزي ليس ميزنيم . هر كي فهميد چي ليسيده برنده است. بعد اول چشماي خودمو بستم و بهش گفتم خوراكيهايي رو كه روي ميزه دونه دونه كف دستش بريزه و روي دهنم امتحان كنه. اونم دونه دونه همه خوراكيهارو جلوي دهنم ميگرفت . من ميليسيدم و بهش ميگفتم چيه. بهش گفتم قانون بازي اينه كه موقع ليسيدن سر طرفو محكم بغل كني. اونم سرمو بغل ميكرد و خوراكي مياورد جلو. بعد ..... نوبت من شد. چشماشو بستم و جووووووووون معلومه كه چكار كردم. نشستم روي مبل و لنگامو باز كردم و به به ...... همه خوراكي هارو ميماليدم به كسم و سرش رو لاي رونم فشار ميدادم و اونم ميليسيد و جواب ميداد. واي از همه بهتر ماست بود. از روي كسم سر ميخورد و تا ميخواست بريزه پايين ميگفتم ريخت ريخت محكم بليس نريزه . اونم با اون زبون كوچولوش كسمو تند تند ليس ميزد كه نبازه. واااااااااي چه حالي كردم . از وسطهاي بازي ديگه آب كسم راه افتاده بود. فكر كنم همه چي مزه آب كس گرفته بود ولي بچه هه كه خر بود نميفهميد. من ميفهميدم و حال ميكردم .بعدش هم كه تو دهنش و رو زبون كوچولوش ارضاء شدم. فقط مونده بودم كه مامانه نفهمه كه خوشبختانه اگر هم بچه هه براش گفته مامانه حاليش نشده.

دنباله ماجراي من و شوهرم

فرداش كه بچه ها رفتن بيرون شوهرم روي مبل نشسته بود و داشت تلويزيون نگاه ميكرد كه من يه سيب برداشتم و شروع كردم گاز زدن . ديدم داره يه جوري نگام ميكنه. بهش اشاره كردم كه سيب ميخواي. گفت آره . منم فقط همون سيبو داشتم از وسط نصف كردم و بردم بهش بدم كه پا هاشو باز كرد و منو نشوند وسط پاش. تو دلم گفتم يا علي خدا به دادم برسه . چه خيالي داره؟ بعد سر شلوار خونه اش رو كشيد پايين تا كيرش افتاد بيرون . بد مصب سير موني هم نداره . هميشه آبش به راهه. انگار اين مردها هر چي پير تر ميشن آتيششون تند تر ميشه. خلاصه سيب منو گرفت و ماليد به كيرش و گفت بيا واسه ات نمك زدم. منم ناچاري سيب كيري رو خوردم . در طول خوردن هم كله ام رو لاي لنگهاش نگه داشته بود. بعد كه سيبم تموم شد خواستم پاشم كه گفت كجا؟ فكر كردي تموم شد ؟ بيا بدبخت آب سيب روي كيرم مونده . بمك تميز شه. بعد كيرشو تپوند تو دهنم . من كه چاره اي نداشتم شروع كردم به مك زدن كير كه لحظه به لحظه كلفت تر ميشد. بالاخره رسيد به يه اندازه اي كه تو دهنم جانميشد. اونم هي آه و ناله ميكرد و كونشو رو مبل عقب و جلو ميداد. ولي انگار نميخواست آبش بياد . شانس كه نداشتم. كلي طول كشيد كه آبش بياد و من بدبخت طبق معمول قورت بدم. خيلي بدش مياد كه حتي يه قطره از آب كيرش به قول خودش حروم شه. بايد همه اش رو بخورم. خلاصه وقتي خالي كرد به خودم گفتم الحمدالله تموم شد. راحت شدم و خواستم بلند شم كه زد تو سرم و گوشهامو گرفت و كشيد و گفت وايسا كارت دارم. گفتم تو رو خدا بذار برم. آب امروزتو كه خوردم. گفت از كي تا حالا پررو شدي كه واسه ام زبون درآوردي ريقونه ؟ جات زير كونمه تا ابد. تخم بابام نيستم اگه امروز بذارم بري. يه كار با حال باهات دارم. بعد پاشد و گفت الاغ يابو دولا شو سوارت شم. از ترس مردم . گفتم تورو خدا از خر شيطون بيا پايين . من كه نميتونم به تو سواري بدم. 3 برابر مني آخه. گفت ريقونه. رو حرف من حرف ميزني ؟ آدمت ميكنم. وقتي ميگم تو الاغمي يعني الاغمي. حرف نداره. بعد موهامو كشيد و سرمو آورد لاي پاش و به زور دولام كرد و نشست روي كمرم. من يه لحظه هم نتونستم دووم بيارم و پهن شدم روي زمين و كمرم به شدت درد گرفت. داد زد كثافت كوني ، به من سواري نميدي ؟ بدبخت يادت رفته من كيم ؟ درستت ميكنم. بعد منو همونجا روي فرش برگردوند و نشست روي ممه هام و ديدم كه كيرش شده قد خربزه. ميدونستم كه ميخواد بكنه تو حلقم . اشهدمو خوندم و دهنمو باز كردم و كيرشو كردم تو دهنم و شروع كردم به مك زدن . اونم يه ريز داشت فحش ميداد و ميزد تو سرم كه يواش يواش فحشهاش تبديل به هن و هن شد. ولي چشمتون روز بد نبينه . بعد چند دقيقه كله ام رو با دست سفت گرفت انگار ميخواست جلوي در رفتنم رو بگيره و هن هنش تند تر شد و................يه دفعه فشششششششششششششش . شاشيد تو حلقم. داد ميزد . بخوووووووووور جوووووووووون شاشيدم تو حلقت يابو. بخور شاشمو قورت بده. آخخخخخخخخ جوووووووووون فشششششششش من نميتونستم به همون سرعتي كه ميشاشيد قورت بدم . براي همين از بغل لبام كه با دستاش محكم دور كيرش چسبونده بود، شاش با فشار ميزد بيرون. نصفش رو قورت ميدادم . نصفش ميومد بيرون. وقتي شاشش تموم شد يه نگاهي به من كرد و گفت كثافت شاشم حروم شد. نصفشو ريختي بيرون . بايد تنبيه شي. داشتم گريه ميكردم گفت كجاشو ديدي ؟ گريه رو بذار براي آخر كار. بلايي سرت بيارم كه تا آخر عمر يادت نره. خر خوبي نبودي . به من سواري ندادي و شاشم حروم شد. آدمت ميكنم. بعد كونش و آورد جلو و سوراخ كونشو گذاشت دم دهنم و گفت بليس. ميخوام توي سوراخ كونمو بليسي . با دستش كپل هاش رو گرفت و باز كرد و سوراخش رو برام گذاشت. منم از ترس شروع كردم به ليسيدن سوراخ كونش. دورش و توش رو حسابي ليسيدم. اولش بوي ان و گه ميداد . وقتي يه مدت ليس زدم ديگه بو نميداد . نميدونم من حسابي براش تميزش كردم و گه مونده شو خوردم يا دماغم به بوي كونش عادت كرد. اونم حسابي حال ميكرد. هي كونش رو روي صورتم فشار ميداد و ميگفت كون و كير و خايه ام همه درسته تو حلقت. تو خشتك شورتمي . دهنت خشتك منه. كون و كيرمو عين خشتك شورت ميكنم تو حلقت. جات لاي پامه. هميشه بايد زير كونم باشي و دهنت كار كنه. هي هم هن و هن ميكرد. يه دفعه هن هنش قطع شد و شروع كرد به زور زدن . من سعي كردم فرار كنم. ولي نميذاشت . گفتم كه خيلي گنده تر از منه. آخرش چند تا گوز محكم تو دهنم داد و يه دفعه ريد تو حلقم. گهش يه خورده نرم بود . وقتي ريد تو حلقم قهقهه زد و داد كشيد ، بخور. گهمو بخور. غذاته. شاش منو هدر دادي ؟ از اين به بعد هر وقت تنهاييم خودت زود مياي لاي پام التماس ميكني كه تو حلقت بشاشم. اگه خوب خوردي كه خلاص. اگه نه ، تو حلقت ميرينم. حالا بجو و قورت بده. انم تو حلقت بدبخت شاش خور. يابوي گه خور من. از كونم بخور. از كيرم بخور. تو مستراح مني. ديگه نميرم مستراح. يه توالت فرنگي دارم. توش ميشاشم و ميرينم. جوووووووووون . بعد كه همه انشو قورت دادم گفت سوراخ كونمو بليس تا تميز شه. حوصله ندارم بشورم. تو بايد سوراخمو بليسي. من هم تمام تو و بيرون سوراخ كونشو ليسيدم و براش تميز كردم كه بالاخره از رو كله ام پاشد و گذاشت برم. وقت رفتن يه لگد به پام زد و يه تف روم انداخت و پوز خند زد و رفت .

حرف اول

سلام . من نميدونم كه اصلا ميتونم حرفهاي اصلي دلم رو اينجا بزنم يا بلاگم بسته ميشه. امتحان ميكنم. شايد موند و دل من و شما هم شاد شد. چون ميخوام حرفهاي داغ داغ بزنم. هميشه دلم ميخواست از كير و كس حرف بزنم. ولي جايي نداشتم و حرف تو دلم ميموند. اين وبلاگو براي زنها راه انداختم.زنهايي كه دوست دارن حرفها و داستانهاي كثيف كير و كس بخونن. من نميدونم كه ساديستم يا مازوخيست. گاهي دلم ميخواد يه نفرو گير بيارم كه لهش كنم . گاهي بر عكس مجسم ميكنم كه يكي داره لهم ميكنه. خلاصه بسته به حال و روز خودم ميخوام براتون هم داستان بنويسم و هم خاطره.گاهي از مردهاي كس خورمينويسم و گاهي از زنهاي برده. اين هم اولين داستان.
ماجراي من و شوهرم : شوهر من اولها مرد ملايم و عادي اي بود. اگه ميخواست تو كسم بذاره ، عين توي فيلمها با ماچ و بوسه و حرفهاي قشنگ شروع ميكرد و به آخرش كه كير تو كس بود ميرسيد و بعد ريختن آبش هم ازم تشكر ميكرد . ولي تقصير خودم بود كه عوض شد. مدام ازش خواستم كه يك كمي خشن تر باشه. يك كمي قوي تر برخورد كنه. اصلا بلد نبود حرفهاي كيري بزنه. انقدر ازش تمنا كردم كه ياد گرفت در مدت سكس حرفهاي داغ هم بزنه. دوست داشتم كه مدام دم گوشم ويز ويز كنه و هن و هن كنه. بدم ميومد كه خيلي رمانتيك و شيك رفتار كنه. دلم ميخواست كه موهاي كير و خايه اش رو نزنه و پشمالو باشه. دلم ميخواست كه بيفته روم و بلند نشه. ولي خيلي با ادب و نزاكت منو ميكرد. دلم ميخواست كه محكم تلمبه بزنه و يك كم دردم بياد.دلم ميخواست يواش يواش تو كونم بذاره. دلم ميخواست كه اجازه بده كيرش رو بمكم.شايد من يك خورده مازوخيست بودم و اون موقع نميدونستم ولي ميگفت اين كارها بهداشتي نيست . بده . عيبه . خلاصه يه ده سالي از عروسيمون گذشت و من آروم آروم ، رامش كردم. ريز ريز براش كيرش و ليس زدم و ياد گرفت كه چه جوري با دهنم حال كنه. ياد گرفت پشمالو و مردونه تر باشه . ياد گرفت حرفهاي به به بزنه. ولي .... ولي... نميدونستم كه آخر و عاقبت اين برنامه چيه. خودم كردم كه لعنت بر خودم باد. حالا ما 25 ساله عروسي كرديم. هنوز از آه و واه نيافتاديم و كير و كسمون كار ميكنه. ولي چه جوري ؟ گوش كنين كه بگم. حالا ديگه پشماشو كه نميزنه هيچ ، ديگه بعد شاشيدن هم كيرش رو نميشوره. واسه همين هر با كه كير دهنم ميذاره ، كيرش بو و مزه شاش مونده ميده. خشتك شورتش هم هميشه خدا خيسه. بهتون بگم كه اختلاف هيكلمون هم تماشائيه. اون 2-3 برابر منه. اصلا زورم بهش نميرسه . تازه به خاطر اينكه پسرم نفهمه مجبورم هر كاري ميكنه خفه خون بگيرم و صدام در نياد. اون هم نامرد وقتي بچه ها بيرونن كه سراغ من نمياد. ميذاره شبها كه بچه ها تو خونه هستن . منم مجبوري خفه ميشم . خفه هم نشم ، همچين كير شاشي رو تو حلقم فرو ميكنه كه نفس هم يادم ميره چه برسه به سر و صدا. ديشب تا بچه ها رفتن تو اتاقاشون اومد تو اتاق خواب و جلوي من شروع كرد كيرشو خاروندن. من وانمود كردم كه نميبينم. يه دفعه آتيشي شد و اومد كنار دراور و يكي زد پس كله ام ( تازگيها كتك هم ميزنه ) و گفت الاغي يا خودتو به خري ميزني ؟ بعد پاهاشو باز كرد و كله ام رو برد لاي لنگاش و شروع كرد به فشار دادن گردنم با رونش . گفت ايندفعه به يه اشاره ميپري جلو پاي اربابت و مثه سگ له له ميزني كه بهت كير بدم. حالا له له بزن ماچه سگ. منم از ترس اينكه بچه ها صداشو نشنون زود شروع كردم به له له زدن. زبونمو در اوردم و عين سگ له له زدم . گفت حالا چي ميخواي كه زبونت تا كست اومده پائين بدبخت ؟ گشنه اي يا تشنه ؟ من هنوز خفه بودم كه همون لاي پاش يه توسري ديگه خوردم . زود گفتم هر چي شما بفرمائين. گفت خوب همه اول غذا ميخورن بعد نوشابه. بيا غذاتو بدم كس گشنه. بعد منو از لاي پاش در اورد و دستور داد كه روي تخت دراز بكشم. وقتي دراز كشيدم و با ترس منتظر موندم ، شورتش رو پايين كشيد و اومد بالاي سر من . تاپم رو تا زير پستونام برد و نشست روي پستونام . كونش رو خوب جابه جا كرد كه قشنگ ممه هام زير كونش باشه. بعد شروع كرد روي پستونام قر دادن . هي كونش رو عقب و جلو ميكرد و حال ميكرد. بوي گند كير و كونش داشت حالم رو بهم ميزد. بوي شاش و گه و عرق تنش و آب كيرش و..... چنان تند بود كه داشتم خفه ميشدم. بعد چند دقيقه كونش رو بلند كرد و گذاشت روي صورتم. اين كار هميشه باعث وحشتم ميشه. معمولا هر چند ثانيه يك بار كونش رو بلند ميكنه كه نفس بكشم ولي هميشه ميترسم كه همچين تو حال كردن غرق بشه كه دست و پازدن منو نفهمه و زير كونش خفه بشم. به هر حال سوراخ كونش رو هي روي صورتم ميماليد و سعي ميكردكه دماغم رو فرو كنه تو كونش. بالاخره دماغم يه ريزه تو سوراخ كونش فرو رفت. كيف كرد و گفت حال ميكني ؟ بوي كونمو دوست داري. ماچه سگ كون خور. بو كن. حال كن. فقط يه سانت دماغت رفته تو كونم. ولي غصه نخور . يه روز به آرزوت ميرسي و همه كله ات رو ميچپونم تو كونم كه عين گه نصفه از كونم آويزون بشي . فعلا حال كن. هي هم قر ميداد. من زير كونش داشتم با بدبختي سعي ميكردم جلوي استفراغم رو بگيرم كه خدا به دادم رسيد و بلند شد. خودشو داد عقب و كيرشو ماليد به لبام. كيرش انقدر بزرگ بود كه از پشتش نميتونستم ديگه هيچي ببينم. گفت دهنتو باز كن كثافت. باز كن كه كيرم داره از بي دهني گريه ميكنه . ببين چه اشكي ميريزه . از نوك كيرش چند قطره آب مني اومده بود كه ماليد به لبام . بعد دوباره روي پستونام قر داد. اونوقت ديدم كه يه جوري داره به خودش ميپيچه و ريز ريز ميخنده . داشتم فكر ميكردم كه چه مرگشه كه يه دفعه چسيد. يه چس كشدار و قوي. ديگه از بو داشتم ميمردم. كه با يه ضربه محكم تو سرم به خودم اومدم و تابگم آخ كيرش رو تپوند تا ته حلقم . شروع كردم به دست و پا زدن كه گفت آخ جووووووووووون ميميرم واسه دست و پا زدنت. خوشم ميا د كه زير تخمم وول بخوري. حال ميكنم كه زير كونم جون بدي. من ياد گرفتم كه واسه اينكه زودتر از دستش خلاص شم ، بيشتر دست و پا بزنم و محكم تر براش كيرشو بمكم كه زودتر آبش بياد. همين كارم كردم. خودمو هي تند تند تكون دادم و ناله كردم كه يعني دارم له ميشم . دارم خفه ميشم و با شدت كيرشو مكيدم. اونم الهي شكر زود آبش اومد و همه اش رو تو حلقم خالي كرد. اب كير با طعم شاش. بعد از رو ممه هام بلند شد و كيرشو تو صورتم زدو گفت امشب بهت رحم كردم و زود تمومش كردم. فردا بيشتر حال ميكنم. بعد رفت و منو روي تخت با دهن آب كيري و دماغ گهي باقي گذاشت.